جدول جو
جدول جو

معنی خمار شکستن - جستجوی لغت در جدول جو

خمار شکستن
(بِ عَ مَ مَ دَ)
از بین رفتن خماری، خماری خود یا دیگری را از بین بردن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بُ کَ دَ)
خواب بریدن. از خواب بیدار کردن
لغت نامه دهخدا
(غَ زَ گُ تَ)
قطع کردن قرائت نماز را پیش از رسیدن به آخر آن. (یادداشت مؤلف). نماز باطل کردن. نماز را برهم زدن و ناتمام گذاشتن:
ره غلط شد عنان بگردانم
قبله کژ شد نماز بشکستم.
امیرخسرو (از آنندراج).
، نماز شکستن مسافر، نماز قصر خواندن مسافر. (یادداشت مؤلف). نماز را شکسته و قصر ادا کردن
لغت نامه دهخدا
(رَ گَ دَ)
مغلوب شدن. تاب و توانایی را از دست دادن. طاقت تحمل را از دست دادن، مغلوب کردن. تاب و توان کسی را از بین بردن:
لطفت کمر عتاب بشکست
در پای فلک شباب بشکست.
ملاقاسم مشهدی (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(صَ / صِ دَ وَ دَ)
مهر برداشتن. باز کردن و گشودن چنانکه سر نامه یا سر خم و غیره. فک. فکاک. (ترجمان القرآن) :
آن شرابی که ز کافور مزاج است در او
مهر بشکسته بر آن پاک و گوارنده شراب.
ناصرخسرو.
، دوشیزگی بردن. مهر برداشتن
لغت نامه دهخدا
تصویری از خمار شکن
تصویر خمار شکن
ناوان شکن
فرهنگ لغت هوشیار
چای و نانی که کشاورزان بین صبحانه و ناهار خورند
فرهنگ گویش مازندرانی