قطع کردن قرائت نماز را پیش از رسیدن به آخر آن. (یادداشت مؤلف). نماز باطل کردن. نماز را برهم زدن و ناتمام گذاشتن: ره غلط شد عنان بگردانم قبله کژ شد نماز بشکستم. امیرخسرو (از آنندراج). ، نماز شکستن مسافر، نماز قصر خواندن مسافر. (یادداشت مؤلف). نماز را شکسته و قصر ادا کردن
قطع کردن قرائت نماز را پیش از رسیدن به آخر آن. (یادداشت مؤلف). نماز باطل کردن. نماز را برهم زدن و ناتمام گذاشتن: ره غلط شد عنان بگردانم قبله کژ شد نماز بشکستم. امیرخسرو (از آنندراج). ، نماز شکستن مسافر، نماز قصر خواندن مسافر. (یادداشت مؤلف). نماز را شکسته و قصر ادا کردن
مغلوب شدن. تاب و توانایی را از دست دادن. طاقت تحمل را از دست دادن، مغلوب کردن. تاب و توان کسی را از بین بردن: لطفت کمر عتاب بشکست در پای فلک شباب بشکست. ملاقاسم مشهدی (آنندراج)
مغلوب شدن. تاب و توانایی را از دست دادن. طاقت تحمل را از دست دادن، مغلوب کردن. تاب و توان کسی را از بین بردن: لطفت کمر عتاب بشکست در پای فلک شباب بشکست. ملاقاسم مشهدی (آنندراج)
مهر برداشتن. باز کردن و گشودن چنانکه سر نامه یا سر خم و غیره. فک. فکاک. (ترجمان القرآن) : آن شرابی که ز کافور مزاج است در او مهر بشکسته بر آن پاک و گوارنده شراب. ناصرخسرو. ، دوشیزگی بردن. مهر برداشتن
مهر برداشتن. باز کردن و گشودن چنانکه سر نامه یا سر خم و غیره. فک. فکاک. (ترجمان القرآن) : آن شرابی که ز کافور مزاج است در او مهر بشکسته بر آن پاک و گوارنده شراب. ناصرخسرو. ، دوشیزگی بردن. مهر برداشتن